بیشتر از آنچه که بخواهم با تو حرف بزنم میخواهم به تو نگاه کنم . شاید فرشاد راست می گفت که هر چیزی ارزش نوشتن ندارد و من نباید بدون فکر بنویسم و بعد سعی کنم مفهومی در آن بگنجانم. نمی خواهم خودم را توضیح دهم. بس است مسلم از خودت نگو منم نزن ؛ این کلمات قرار بود برای تو و درباره تو نباشد؛ شاید وقتی آرتا آنها را خواند لذتی حتی کوچک ببرد . دوست ندارم آرتا کار بدون حساب و نازیبا با این دست خط و افکار افسرده و نامفهوم از طرف من نصیبش بشود . از این می ترسم که کهری بی ارزش برای تو باشد. بله بی ارزش است. مگر ارزش به چه چیز دیگری است؟
آرتا آرتای تنها آرتای بی مادر
چگونه و چقدر اشک بریزم ؛ فریاد بزنم ؛چند بار بمیرم؟
چگونه این داغ تنهایی را از دوشت بردارم؟
از تو خواستم که گریه کنی که بپذیری تا لحظه ای مزه ی زندگی بدون غصه را بچشی ؛ از تو خواستم.
زندگی جای اشتباهی بود برای آنچه که فکر می کنیم باید انجام دهیم. زندگی محل آرامش نبود ؛ محل آرزوها نبود؛ محل مفید بودن نبود؛ محل غرور نبود ؛ محل لذت نبود ؛ محل با تمام وجود عشق ورزیدن نبود . انسان انسان تنها ، برای فرار از تنهایی به جمع و دیگر انسان ها پناه می آورد .زندگی محل تنها نبودن نبود.
به گذشته ها فکر می کنی به زمانی که زن ها خیلی کار می کردند ؛ زن ها سنگسار میشدند ؛ کتک می خوردند و بی احترام می شدند. این زمان و این مردمان همان زمان و همان مردمانند.
به این مردمان نگاه نکن حتی اگر نشان دادند و اثبات کردند که خوب هستند . به خودت نگاه کن تا کاری را بکنی . به زندگی نگاه نکن که او بود که اینگونه آزارت داد ؛ و به مردمان نگاه نکن که آنها بودند که آنگونه در کنارشان احساس تنهایی کردی. آنها باید به تو نگاه کنند. به جلو برو و نمان . از آنها فرار کن و معطل نکن .
اگر حریصت کردند ؛ تو خود را مسافر مرگ ببین و کلکشان را نخور.
اگر تو را ترساندند ؛ لبخند بزن و به فکر جبران نباش و رو به جلو برو.
اگر بر تو خشم کردند به چهره ی آنان نگاه نکن و مسیر خودت را برو.
اگر به تو دستور دادند ؛ کمی و در ظاهر دستور را انجام بده تا سعی نکنند به درون تو و اهداف تو پی ببرند.
اگر به تو محبت کردند ؛ به این محبت مغرور نشو و باز رو به جلو حرکت کن که رسیدن به خدا بی انتهاست. باید هر لحظه و هر ثانیه در حرکت باشی. مردمان نادان سعی خواهند کرد تو را تشویق به نابودی زندگی خودت بکنند ؛ کلک آنان را نخور و بخاطر هیچ کس و هیچ چیزی یا موضوعی ، آرامش خود را بر هم نزن . خدا انسان های نادان را وسیله و انسان های دانا را معیار قرار می دهد ؛ سعی کن و دعا کن وسیله پیشرفت یا پسرفت دیگران قرار نگیری.
باز آمدم و باز حرف زدم و منم منم منم کردم . ای مسلم خودپسند را ببخش.
تو را میبینم پشت میز مطالعه ای نشسته ای و. در چند ماه گذشته اش آنچنان مورد مهر و محبت همه ی مردم کشور قرار گرفته ای که این محبت تو را با آنان یکی کرده ؛ آنچنان که وجود انسانی را به کلی میشناسی که دیگر نیازی به کلمات یا درگیری احساسی با اتفاقات زندگی و یا نابودی خودت برای یافتن معنای زندگی ، نداشته باشی.
شاید وقتی در حال خواندن این متن ها هستی ؛آنها را پر از قضاوت بیابی و فکر کنی جواب آنها را به من بدهی ولی مشتاق دیدن آن روزم که از قضاوت های من دلگیر نشوی و نیتم از نوشتنشان را خودت متوجه باشی بدون آنکه من باز بخواهم توضیحی بدهم . دارم اعتراف می کنم که قضاوتت می کنم و هر وقت هم که با تو حرف زدم دایما تو را قضاوت کردم ؛ نمیدانم در آینده باز قضاوتت خواهم کرد یا نه ؛ کاش خداوند در این قضاوت های من نتیجه ای برای تو بگنجاند.
ببخش که قضاوتت کردم ببخش.
درباره این سایت