محل تبلیغات شما

روی پشت بام نشسته ام و به شهر افسرده ام نگاه میکنم. چراغ های چشمک زن سر میدون را میبینم . پسری با تی شرت سیاه به آرامی قدم میزند . پیکانی سکوت را میشکند و پیکانی دیگر به این دل شکستن ادامه می دهد. آسمان پر بغض است و خانه ها خاموش . جیرجیرک ها برای که و به چه خاطر میخوانند. این شهر خفته جیرجیرک ها را کم داشت? این شهر خاموش من را کم داشت ? میخواهم عشق بورزم و در کنار کسانی باشم که به من نیاز دارند و من به آنها . ماه پشت ابر سیاه رفته است و که خواسته هایم را نشنود. گربه ها از من میترسند و من نیز از گربه ای ترسو شده ام . سیگار دیگری روشن میکنم تا که انکار کنم که زنده ام . کسانی که عشق ندیده اند نمی دانند عشق چیست. 

چه تنها حرف میزنم. شاید امروز نتیجه ی من دیروز است ولی اگر فردا فردای امروز باشد چه وحشتناک تر است. سیگار را با سر آنچنان محکم به کف پشت بام فشار میدهم تا کاملا سر به نیست شود همان کاری که بر سر خودم نیز آورده ام. 

از من در جمع نپرس چه شده تا در جمع نگریم . بگذار در گوشه وبلاگم بگریم. پسر تی شرت پوش برمیگرد ولی باز به آرامی. شاید میخواهد زیاد دور نشود . بگذارید سیگاری باشم و بعد من را دود کنید . 

ای بیمه ی ایران ای فروشگاه لوازم سامسونگ ای بانک قوامین ای سرای فرش وزرا 

ای ماشین های بی هدف روان

ای خواهر خوابیده

ای دوست در زیر پتو

ای سیگار بین لب ها

من با همه ی شماها غریبه ام

پا از روی پای من بردارید و تا من دست از از روی دست خود بردارم و قدم در راه بگذارم و بروم از این کوچه ها و راه های پیچ در پیچ گم بشوم و قدم در جاده ای صاف بگذارم. 

این متن به ارزشش به صفحه ای سفید هم نمی ارزد ولی دست و پا زدنی است که فکر کنم منم هستم کسی

آنچنان حقیر که با این خاکستر سرد خودم را میخواهم گرم کنم آنچنان تنها که زانو ها درد میگیرد آنچنان خشمگین کرده ام خودم را که هیچ کس اینچنین به کشتن زندگی ننشسته است.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها