فکر می کنم خیلی از حرف هایی که هجوم آورده بودند که به تو بگویم از ذهنم مخفی شده اند و الان حرفی برای گفتن ندارم . کاش اجازه نمی دادم وقتم گرفته شود تا حرف هایم را میزدم. نمی خوهستم از خودم بگویم و دارم میگویم.فکر می کنم باید از فضای دود سیگار بیرون بیایم و باز یک فنجان قهوه بخورم و موسیقی را روشن کنم یا. به مرور حرف هایم را بنویسم و یا . تا آنچه را که می خواهم بگویم را به بهترین و زیباترین شکل بگویم ولی کاش میتوانستم هرچه زودتر همه ی حرف ها را بگویم.
دوست داشتن دردناک است و خدا تنهاست و موسیقی زیباست . اگر انسان ها می خواستند من زنده نمانم تا الان زنده نبودم.
تو در رنج زیادی زیسته ای و همیشه به این فکر می کردم که چگونه است که این چنین فردی در کنار من است.من نیز رنج کشیده ام؟ یا چون من را بدون رنج و غم دیدی اینچنین دیوانه وار به من چسبیدی و در اولین دیدارمان از دوست داشتن حرف زدی؟ وااای میخواستم در مورد چیزهایی که می دانم حرف بزنم و نه در مورد چیزهایی که نمی دانم. تو انسانی قوی هستی ولی آنچنان سختی در زندگی دیده ای که به سختی دیدن عادت کرده ای و فکر می کنی باید اینهمه سختی نتیجه ای برایت داشته باشد ولی آرتای من تمام سختی ها برای این است که تو زندگی را نخواهی.
درباره این سایت