محل تبلیغات شما

دیروز بعد از اینکه آرتا با آن وضعیت گفت زنگ نزن تا به نبودنت عادت کنم  در حالی که حالم خوب نبود یک نفر دیگر زنگ زد برای تهدید و فحش . من در حالی که حواسم نبود که چقدر خودم عصبانی هستم شروع کردم به بحث با آن فرد. بعد که فهمیدم با یک سگ هار دارم حرف میزنم ادامه ندادم و شماره اش را در لیست سیاه قرار دادم. رفتم سر کوچه منتظر فرشاد. بعد از مدت ها تصمیم گرفتم سیگار بکشم. دو نخ وینستون قرمز برای خودم و دو نخ لایت برای فرشاد. آشوب بودم . حس خوبی به خودم نداشتم . خودم را یک ترسو میدیدم. فرشاد اومد و در حین قدم زدن علاوه برآن دو نخ چند دیگر هم خریدم و کشیدم . دوست داشتم گریه کنم . فرشاد رو رسوندم در خونشون . بهش گفتم دوتا قرص از قرص های اعصابش بهم بده که راحتتر بخوابم.  تا رفت داخل قرص بیاورد بغض کرده بودم  و کم مونده بود بترکد که فرشاد رسید. قرص ها رو خوردم و در مسیر برگشت به آرتا زنگ زدم و تماسم را رد داد و همین هم برای آن لحظه ی من کافی بود . نه اینکه حالم بهتر شده باشد همینکه میدیدم حالش این اندازه خوب است . نه شاید همین که این اندازه به من توجه کرد که تماسم را رد کند خوشحال شدم . رفتم خونه یه فیلم گذاشتم . قرص ها اثرشون رو گذاشته بودند . سرم گیج میرفت . نمی تونستم حرف بزنم . ترش کرده بودم . بخاطر سیگار زیاد نمیتونستم نفس بکشم و فشارم افتاده بود احساس سرما میکردم چسبیدم به بخاری که بخوابم. بعد از 5 دقیقه از خواب بیدار شدم رفتم خودیی کردم . با اینکه اصلا حسی نسبت به هیچ چیزی نداشتم این کار رو کردم شاید لحظه ای احساس حال خوب داشته باشم ولی حالم بدتر شد . احساس میکردم خیلی نحیف و بیمار شدم . به آینه نگاه کردم دیدم تارهای سفید زیادی از ریشم سفید شده . با اینکه دیگر احساس انسان بودن نداشتم حتی آن سگ هار را که شب حتی بعد از اینکه در لیست سیاه قرارش دادم باز زنگ میزد تا پاچه بگیرد ؛از خودم ارزشمند تر میدیدم ؛ رفتم و خوابیدم . شب چندین بار دیگر نیز بیدار می شدم و یک لیوان بزرگ آب می خوردم . شام هم چون نخورده بودم خوردن آب با اینکه تشنه ام بود حالم را بدتر  میکرد .  خوابیم تا 4 بعد از ظهر و بیدار شدم و ناهار خوردم و حالم بدتر شد و  باز خوابیدم تا 7عصر . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها